یکی یه دونهیکی یه دونه، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

یکی یه دونه مامان بابا

عشق بابا

سلام عزیز دلم از اخرین باری که امدم و واست نوشتم نزدیک به  2ماه و چند روز میگذره الان 10 اباه ماه یکهزارو سیصدو نود و دو هست یه روز پاییزی دلگیر ابری درسته دیر شد ولی همیشه عشقت تو قلبمه همیشه باهات زندگی کردم همیشه هرجا تو محیط کار بیرون هنگام رانندگی خلاصه هرجا که بودم لحظه ای از یادت غافل نبودم اخه نمیدونی همیشه دوست داشتم بچه اولم پسر باشه که خداوند این لطف رو در حق  من و مامانت تمام کرد نمیدونم به چه زبونی ازش تشکر کنم اخه دوست دارم بزرگ بشی با خودم بچرخونمت مثل بابا بزرگ که من رو همیشه با خود میبرد پسرم همین جور که مامانت گفت اسمتو گذاشتیم ماهان البته این پیشنهاد رو مامان داد و من هم قبول کردم امیدوارم خوشت بیاد با...
10 آبان 1392

تقدیم به بابایی مهربون از طرف مامانی

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم حرف...
9 آبان 1392

سیسمونی و اتاق گل پسرم

 سلاممممم عزیز دلممم خوبی مامانی؟؟ بالاخره اتاقتو اماده کردیم و وسایل و لباسایی که مامان جون و باباجون زحمت کشده بودن و واست گرفتن چیدیم ببخشید که فرصت نکردممم عکسای بیشتری از اتاقت بگیرم همینارم بابایی گرفت ولی اتاقت خیلی خوشگل شده وقتی میرم توش کلی دلم باز میشه و واست ذوق میکنم با تمااااااامه تحقیقات و مشورتایی که منو بابایی طی این چند ماه کردیم هههههههه بالاخره اسمت تصویب شد قندعسلمممم انشالله که خودتم از اسمی که واست انتخاب کردیم خوشت بیاد عزیزم                             ...
9 آبان 1392
1